1 گر به خانه روی و در بندی به حقیقت بدان که دربندی
2 ملک شروان چه می کنی عارف بطلب پادشاه دربندی
3 همدانی طلب همی کردم یافتم آن عزیز الوندی
1 چو تو به ما نرسیدی تو را ز ما چه خبر ولی ندیده کسی را ز اولیا چه خبر
2 مرو به خود به خود آ تا خدای خود بینی بیا بگو که تو را از خود و خدا چه خبر
1 در موج و حباب آب دریاب آن آب در این حباب دریاب
2 در آینهٔ مه منور نور رخ آفتاب دریاب
1 سالها در سفر به سر گشتیم عاشقانه به بحر و برگشتیم
2 تا ببینیم نور دیدهٔ خود پای تا سر همه نظر گشتیم