- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قیامتست سفر کردن از دیار حبیب مرا همیشه قضا را قیامتست نصیب
2 به ناز خفته چه داند که دردمند فراق به شب چه میگذراند علیالخصوص غریب ؟
3 به قهر میروم و نیست آن مجال که باز به شهر دوست قدم در نهم ز دست رقیب
4 پدر به صبر نمودن مبالغت میکرد که ای پسر بس ازین روزگار بیترتیب
5 جواب دادم ازین ماجرا که ای باب چو درد من نپذیرد دوا به جهد طبیب
6 مدار توبه توقع ز من که در مسجد سماع چنگ تأمل کنم نه وعظ خطیب
7 به مکتب ارچه فرستادیم نکو نامد گرفته ناخن چکنم به زخم چوب ادیب
8 هنوز بوی محبت ز خاکم آید اگر جدا شود به لحد بند بندم از ترکیب
9 به اختیارندارد سر سفر سعدی ستم غریب نباشد ز روزگار عجیب