سست از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1126

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

سست مکن زه که من تیر توام چارپر

1 سست مکن زه که من تیر توام چارپر روی مگردان که من یک دله‌ام نی دوسر

2 از تو زدن تیغ تیز وز دل و جان صد رضا یک سخنم چون قضا نی اگرم نی مگر

3 گر بکشی ذوالفقار ثابتم و پایدار نی بگریزم چو باد نی بمرم چون شرر

4 جان بسپارم به تیغ هیچ نگویم دریغ از جهت زخم تیغ ساخت حقم چون سپر

5 تیغ زن ای آفتاب گردن شب را به تاب ظلمت شب‌ها ز چیست کوره خاک کدر

6 معدن صبرست تن معدن شکر است دل معدن خنده‌ست شش معدن رحمت جگر

7 بر سر من چون کلاه ساز شها تختگاه در بر خود چون قبا تنگ بگیرم به بر

8 گفت کسی عشق را صورت و دست از کجا منبت هر دست و پا عشق بود در صور

9 نی پدر و مادرت یک دمه‌ای عشق باخت چونک یگانه شدند چون تو کسی کرد سر

10 عشق که بی‌دست او دست تو را دست ساخت بی‌سر و دستش مبین شکل دگر کن نظر

11 رنگ همه روی‌ها آب همه جوی‌ها مفخر تبریز دان شمس حق ای دیده ور

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر