-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سست مکن زه که من تیر توام چارپر روی مگردان که من یک دلهام نی دوسر
2 از تو زدن تیغ تیز وز دل و جان صد رضا یک سخنم چون قضا نی اگرم نی مگر
3 گر بکشی ذوالفقار ثابتم و پایدار نی بگریزم چو باد نی بمرم چون شرر
4 جان بسپارم به تیغ هیچ نگویم دریغ از جهت زخم تیغ ساخت حقم چون سپر
5 تیغ زن ای آفتاب گردن شب را به تاب ظلمت شبها ز چیست کوره خاک کدر
6 معدن صبرست تن معدن شکر است دل معدن خندهست شش معدن رحمت جگر
7 بر سر من چون کلاه ساز شها تختگاه در بر خود چون قبا تنگ بگیرم به بر
8 گفت کسی عشق را صورت و دست از کجا منبت هر دست و پا عشق بود در صور
9 نی پدر و مادرت یک دمهای عشق باخت چونک یگانه شدند چون تو کسی کرد سر
10 عشق که بیدست او دست تو را دست ساخت بیسر و دستش مبین شکل دگر کن نظر
11 رنگ همه رویها آب همه جویها مفخر تبریز دان شمس حق ای دیده ور