- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گره از کار من جز نالهای زار نگشاید نبندم ناله را ره تا گره از کار نگشاید
2 ز مژگان چشم دارم در رهت خون دلم ریزد گل امیدواری آه اگر زین خار نگشاید
3 بچشم و دل گشودم راز عشق او شدم رسوا کسی آن به که راز یار با اغیار نگشاید
4 فتاده در ضمیرم ذوق وصلش آه اگر آن مه درین نیت بفالم مصحف رخسار نگشاید
5 شنیدم برگ گل لاف لطافت بر زبان دارد تو لب بگشای تا او لب بدین گفتار نگشاید
6 بچندین مکر نتواند که بگشاید فلک هر گو در هر فتنه را کان غمزه خونخوار نگشاید
7 اسیر عشق باید چون فضولی کز غم پنهان بمیرد زار هرگز لب پی اظهار نگشاید