1 با درد تو اندیشهٔ درمان نکنم با زلف تو آرزوی ایمان نکنم
2 جانا تو اگر جان طلبی خوش باشد اندیشهٔ جان برای جانان نکنم
1 از زهد اگر مدد دهی ایمان را مرتاض کنی به ترک دینی جان را
2 ترک دنیا نه زهد دنیا زیراک نزدیک خرد زهد نخوانند آن را
1 یا رب غم آنچه غیر تو در دل ماست بردار که بیحاصلی از حاصل ماست
2 الحمد که چون تو رهنمایی داریم کز گمشدگانیم که غم منزل ماست
1 تا مهر ابوتراب دمساز منست حیدر بجهان همدم و همراز منست
2 این هر دو جگر گوشه دو بالند مرا مشکن بالم که وقت پرواز منست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما