نگویمت که دل از حاصل جهان بردار از کلیم غزل 396

کلیم

کلیم

کلیم

نگویمت که دل از حاصل جهان بردار

1 نگویمت که دل از حاصل جهان بردار بهر چه دسترست نیست دل از آن بردار

2 اگر نسیم ریاض وطن هوس داری بناله دامن خرگاه آسمان بردار

3 بعندلیب شنیدم که باغبان می گفت ز گلبنی که بود سرکش آشیان بردار

4 براه عشق که زاری و عجز می طلبند ز ساز و برگ سفر چون جرس فغان بردار

5 پیاله گر بکف آید به پند گو منکر چو گل بود نظر از روی باغبان بردار

6 اگرچه صرفه پسندیده نیست از مستان چو شیشه جلوه کند شمع از میان بردار

7 براه کعبه اگر می روم گوید عقل که از برای رگ نفس استخوان بردار

8 زمانه هر چه دهد در بهای عمر مگیر ز بد معامله گلخن بگلستان بردار

9 وطن تمام خس وخار بیکس است کلیم برو سواد وطن را از آشیان بردار

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر