-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هله صیاد نگویی که چه دام است و چه دانه که چو سیمرغ ببیند بجهد مست ز لانه
2 بجز از دست فلانی مستان باده که آن می برهاند دل و جان را ز فسون و ز فسانه
3 بخورد عشق جهان را چو عصا از کف موسی به زبانی که بسوزد همه را همچو زبانه
4 نه سماع است نه بازی که کمندی است الهی منگر سست به نخوت تو در این بیت و ترانه
5 نبود هیچ غری را غم دلاله و شاهد نبود هیچ کلی را غم شانه گر و شانه
6 به دهان تو چنین تیغ نهادهست نهنده مثل کارد که گیرد بر تیغی به دهانه
7 که خیالات سفیهان همه دربان الهند نگذارند سگان را سوی درگاه و ستانه
8 نگذارند غران را که درآیند به لشکر که بخندد لب دشمن ز کر و فر زنانه
9 چو ندیدهست نشانه نبود اسپر و تیرش چو نخوردهست دوگانه نبود مرد یگانه