-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سخن با او به موئی درنگیرد وفا از هیچ روئی در نگیرد
2 زبانم موی شد ز آوردن عذر چه عذر آرم که موئی درنگیرد
3 غلامش خواستم بودن، دلم گفت که این دم با چنوئی درنگیرد
4 چه جوئی مهر کینجوئی که با او حدیث مهرجوئی درنگیرد
5 بر آن رخ اعتمادش هست چندانک چراغ از هیچ روئی درنگیرد
6 ازین رنگین سخن خاقانیا بس که با او رنگ جوئی در نگیرد