- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست باک از برق آفت دل بهآفت بستهرا زخمخنجر فارغ از تشویش دارد دسته را
2 برنمیآید درشتی با ملایمطینتان میشکافد نرمی مغز استخوان پسته را
3 خاک نتواند نهفتن جوهر اسرار تخم طبعدونکی پاس داردنکتهٔ سربسته را
4 یأس کرد آخر سواد موج دریا روشنم خواندماز مجموعهٔ آفاق نقش شستهرا
5 نشئه را از شوخی خمیازهٔ ساغر چه باک نیست از زنجیرپروا نالهٔ وارسته را
6 خصم عاجز را مدارا کن اگر روشندلی میکشد شمع ازمژه خاربهپا بشکسته را
7 نسخهٔ حسن آنقدر روشن سوادافتاده است کز تغافل میتوان خواندن خط نارسته را
8 محوشد هستی وتشویش من وماکم نشد شبههبسیار است مضمون ز خاطرجسته را
9 تا زغفلت وارهی درفکرجمعیت مباش تهمت خواب است مژگان بهم پیوسته را
10 دام راه دل نشد بیدل خم وپیچ نفس پاسگوهر نیستممکن رشتهٔ بگسستهرا