نماند اهل رنگی که من از خاقانی شروانی غزل 223

خاقانی شروانی

آثار خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

نماند اهل رنگی که من داشتم

1 نماند اهل رنگی که من داشتم برفت آب و سنگی که من داشتم

2 به بوی دل یار یک‌رنگ بود به منزل درنگی که من داشتم

3 برد رنگ دیبا هوا لاجرم هوا برد رنگی که من داشتم

4 خزان شد بهاری که من یافتم کمان شد خدنگی که من داشتم

5 بجز با لب و چشم خوبان نبود همه صلح و جنگی که من داشتم

6 چو شیر، آتشین چنگ و چست آمدم پی هر پلنگی که من داشتم

7 کنون جز به تعویذ طفلان درون نبینند چنگی که من داشتم

8 نه خاقانیم نام گم کن مرا که شد نام و ننگی که من داشتم

عکس نوشته
کامنت
comment