نم نماند از تاب خورشید از فضولی بغدادی غزل 30

فضولی بغدادی

آثار فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

نم نماند از تاب خورشید رخت در خاک ما

1 نم نماند از تاب خورشید رخت در خاک ما چون نگرید چون بگرید دیده نمناک ما

2 تا ز سوز سینه ما گشت پیکان تو آب شست گرد غیر را از صفحه ادراک ما

3 عاشقی باید چو بت از سنگ و بی باک از جفا تا کند جوری بکام دل بت بی باک ما

4 رام شد شمعی که چون آتش سر از ما می کشد کرد آخر کار خود تأثیر عشق پاک ما

5 دل بلای جان بی خود گشت و جسم بی قرار آتشی افکند عشقت در خس و خاشاک ما

6 گشت دل صد پاره و بهر تماشای رخت کرد هر سو سر برون از سینه صد چاک ما

7 گفتمش از خود فضولی را میفکن دور گفت نیست این صید محقر قابل فتراک ما

عکس نوشته
کامنت
comment