ننشیند آتشم از جلال الدین محمد مولوی غزل 2240

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

ننشیند آتشم چو ز حق خاست آرزو

1 ننشیند آتشم چو ز حق خاست آرزو زین سو نظر مکن که از آن جاست آرزو

2 تردامنم مبین که از آن بحر تر شدم گر گوهری ببین که چه دریاست آرزو

3 شست حق است آرزو و روح ماهی است صیاد جان فداست چه زیباست آرزو

4 چون این جهان نبود خدا بود در کمال ز آوردن من و تو چه می‌خواست آرزو

5 گر آرزو کژ است در او راستی بسی است نی کز کژی و راست مبراست آرزو

6 آن کان دولتی که نهان شد به نام بد آن چیست کژ نشین و بگو راست آرزو

7 موری است نقب کرده میان سرای عشق هر چند بی‌پر است و به پرواست آرزو

8 مورش مگو ز جهل سلیمان وقت او است زیرا که تخت و ملک بیاراست آرزو

9 بگشای شمس مفخر تبریز این گره چیزی است کو نه ماست و نه جز ماست آرزو

عکس نوشته
کامنت
comment