- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای دل نخوری محنت و اندوه که چندت از یار و دیار ار ببریدند برندت
2 تا قدر شب قدر وصالش نشناسی در تاری از آن طره فکندند به بندت
3 هر چیز که بینی ز زمانی و زمینی تا مثل شوندت ز قفا جمله دوندت
4 آن شاهد نغزی که بهر پوست چو مغزی ای نطق نلغزد بدوئی پای سمندت
5 در جمله ببین دلبر و آن جمله ببین خود از خود بگذر تا که بخود راه دهندت
6 خاموش شو اسرار مگو سرّ محبت ورنه بسوی دار چو منصور برندت