- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا خیال وصالش ز سر به در نرود اگر سرم برود عشق او ز سر نرود
2 من این معاینه با خود به خاک خواهم برد که حسرت است که هرگز ز دل به در نرود
3 ز دست هجر تو یک روز نگذرد که مرا هزار غصّه و خونابه در جگر نرود
4 شراب صرف محبّت حرام باد بر آن که چون رود ز جهان مست و بی خبر نرود
5 هزار سال بخسبم به زیر خاک و هنوز ز لوح سینه من نقش آن به سر نرود
6 اگر تیغ و سنان قصد جان کند محبوب محبّت از دل عاشق بی غم و غصه نرود
7 رواست کز همه عالم نظر فروبندم که نقش آنکه بود در دل از نظر نرود
8 حدیث روضه رضوان مکن که خاطر را ز کوی دوست به سر منزل دگر نرود
9 بسوز خرمن عمرت جلال از آتش عشق که خرمنی که بسوزد به باد بر نرود