لب و دندان یار از کمال‌الدین اسماعیل غزل 141

1 لب و دندان یار من نگرید خوشی روزگار من نگرید

2 تیر دیدی که در کمان باشد قامتش در کنار من نگرید

3 اختیار منست خوبی او خوبی اختیار من نگرید

4 ترسم از نازکی برنجد اگر تیز در روی یار من نگرید

5 نظر از چشم من اوام کنید هرکه اندر نگار من نگرید

6 یا چو در روی او نگاه کنید باری هم از شمار من نگرید

7 دوش هندی خویش خواند مرا اینهمه اعتبار من نگرید

8 بوسه یی خواستم همی ز لبش گفت: خه! کار و بار من نگرید

9 با دهانت فتاد بوسۀ من چشم بد دور کار من نگردی