-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نکو بنگر به روی من نه آنم من که هر باری ببین دریای شیرینی ببین موج گهر باری
2 کی بگریزد ز دست حق کی پرهیزد ز شست حق قیامت کو که تا بیند به نقد این شور و شر باری
3 یکی دستش چو قبض آمد یکی دستش چو بسط آمد نداری زین دو بیرون شو گه باش و سفر باری
4 چو عیسی گر شکر خندی شکرخنده ببین از وی چو موسی گر کمر بندی بر آن کوه کمر باری
5 شدی دربان هر دونی به زیر بام گردونی به کوی یار ما دررو که بینی بام و در باری
6 به شاخ گل همیگفتم چه میرقصی در این گلخن درآ در باغ جان بنگر شکوفه و شاخ تر باری
7 عطارد را همیگفتم به فضل و فن شدی غره قلم بشکن بیا بشنو پیام نیشکر باری
8 به گوش زهره میگفتم که گوشت گرم شد از می سر اندر بزم سلطان کن ببین سودای سر باری
9 چو سوسن صد زبان داری زبان درکش از این زاری ز غنچه بسته لب بشنو ز خاموشان خبر باری