-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مکن کز چشم من بر خاک سیل آتشین خیزد نترسی ز آن چنان سیلی کزو آتش چنین خیزد
2 گوزن آسا بنالم زار پیش چشم آهویت چه سگجانم که چندین ناله زین جان حزین خیزد
3 کله کژ کرده میآئی قبای فستقی در بر کمانکش چشم بادامت چو ترکی کز کمین خیزد
4 چو تو در خندهٔ شیرین دو چاه از ماه بنمائی مرا در گریهٔ تلخم دو دریا بر زمین خیزد
5 بگریم تا مرا بینی سلیمان نگین رفته بخندی تا ز یاقوتت سلیمان را نگین خیزد
6 به هجرت خوشترم دانم که از هجر تو وصل آید به مهرت خوش نیم دانم که از مهر تو کین خیزد
7 چو رحم آرد دلت بینم که آب از سنگ میزاید چو خشم آرد لبت بینم که موم از انگبین خیزد
8 بده عناب چون سازی کمند زلف چین بر چین مرا عنابوار از روی خون آلوده چین خیزد
9 نو باری اشک خون میبار خاقانی در این انده که انده شحنهٔ عشق است و سیم شحنه زین خیزد