-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل نداند تو را چنان که توئی جان نگنجد در آن میان که توئی
2 با تو خورشید حسن چون سایه میدود پیش و پس چنان که توئی
3 عقل جان بر میان به خدمت تو میشتابد به هر کران که توئی
4 تو جهان دگر شدی از لطف هم تو سلطان بر آن جهان که توئی
5 تو برآنی که جانم آن تو است من که خاقانیم، بر آنکه توئی