دل هر که صید کردی نکشد سر از سعدی شیرازی غزل 34

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت

1 دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت

2 به خدا که پرده از روی چو آتشت برافکن که به اتفاق بینی دل عالمی سپندت

3 نه چمن شکوفه‌ای رست چو روی دلستانت نه صبا صنوبری یافت چو قامت بلندت

4 گرت آرزوی آنست که خون خلق ریزی چه کند که شیر گردن ننهد چو گوسفندت

5 تو امیر ملک حسنی به حقیقت ای دریغا اگر التفات بودی به فقیر مستمندت

6 نه تو را بگفتم ای دل که سر وفا ندارد به طمع ز دست رفتی و به پای درفکندت

7 تو نه مرد عشق بودی خود از این حساب سعدی که نه قوت گریزست و نه طاقت گزندت

عکس نوشته
کامنت
comment