- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت
2 به خدا که پرده از روی چو آتشت برافکن که به اتفاق بینی دل عالمی سپندت
3 نه چمن شکوفهای رست چو روی دلستانت نه صبا صنوبری یافت چو قامت بلندت
4 گرت آرزوی آنست که خون خلق ریزی چه کند که شیر گردن ننهد چو گوسفندت
5 تو امیر ملک حسنی به حقیقت ای دریغا اگر التفات بودی به فقیر مستمندت
6 نه تو را بگفتم ای دل که سر وفا ندارد به طمع ز دست رفتی و به پای درفکندت
7 تو نه مرد عشق بودی خود از این حساب سعدی که نه قوت گریزست و نه طاقت گزندت