جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

بی از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 545

غزل 545 ام از 6329 غزلیات

بی تو به سر می نشود با دگری می‌نشود

1 بی تو به سر می نشود با دگری می‌نشود هر چه کنم عشق بیان بی‌جگری می‌نشود

2 اشک دوان هر سحری از دلم آرد خبری هیچ کسی را ز دلم خود خبری می‌نشود

3 یک سر مو از غم تو نیست که اندر تن من آب حیاتی ندهد یا گهری می‌نشود

4 ای غم تو راحت جان چیستت این جمله فغان تا بزنم بانگ و فغان خود حشری می‌نشود

5 میل تو سوی حشرست پیشه تو شور و شرست بی ره و رای تو شها رهگذری می‌نشود

6 چیست حشر از خود خود رفتن جان‌ها به سفر مرغ چو در بیضه خود بال و پری می‌نشود

7 بیست چو خورشید اگر تابد اندر شب من تا تو قدم درننهی خود سحری می‌نشود

8 دانه دل کاشته‌ای زیر چنین آب و گلی تا به بهارت نرسد او شجری می‌نشود

9 در غزلم جبر و قدر هست از این دو بگذر زانک از این بحث به جز شور و شری می‌نشود

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بی تو به سر می نشود با دگری می‌نشود

شاعر شعر بی تو به سر می نشود با دگری می‌نشود چه کسی است ؟

شاعر شعر بی تو به سر می نشود با دگری می‌نشود جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر بی تو به سر می نشود با دگری می‌نشود در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر بی تو به سر می نشود با دگری می‌نشود چیست ؟

قالب شعر بی تو به سر می نشود با دگری می‌نشود غزل است

مضمون اصلی شعر بی تو به سر می نشود با دگری می‌نشود چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر