- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نگردد یارب این فرخنده منزل، خالی از مهمان ز روی چون گل یاران بود پیوسته گلریزان
2 نباشد بر در و دیوار آن، آیینه ها هر سو که هر یک هست چشم انتظاری بر ره مهمان
3 ز بس افتاده است ایوان این زیبا بنا، دلکش بچشم دلبران ماند، که باشد طره اش مژگان
4 از آن چون خانه آیینه لبریز صفا باشد که روشن شد چراغش از صفای مقدم یاران
5 در آن از باد دست افشانی رقص نشاط دل عجب نبود، فتاده موج اگر بر شیشه الوان
6 بروی یکدگر غلتید در باغش گل و سنبل تو گویی این چمن خورده است، آب گوهر غلتان
7 عزیزان چون ز من جستند تاریخ بنای آن بگفتم:«باد این زیبا عمارت مجمع نیکان »!