-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روزی فلکم پیش در او نرسانید بختم بقبول نظر او نرسانید
2 عشقم تن چون موی بروز سیه افگند یکبار در آغوش و بر او نرسانید
3 زانم چه که بر اوج رسد اختر طالع بر حال بدم چون اثر او نرسانید
4 آخر دهن آلوده شد از صحبت عاشق لب گر چه بخون جگر او نرسانید
5 عاشق بچه مشغول شود پیش که دارد دستی که به طرف کمر او نرسانید
6 چون دست بر آن تازه چمن یافت فغانی آزار بگلبرگ تر او نرسانید