- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن زبان کوته ما را به خود دراز مکن
2 مکن مباد که عادت کند طبیعت تو بد است این همه عادت به خشم و ناز مکن
3 پر است شهر ز ناز بتان نیاز کم است مکن چنانکه شوم از تو بی نیاز، مکن
4 من آن نیم که بدی سر زند ز یاری من درآ خوش از در یاری و احتراز مکن
5 به حال وحشی خود چشم رحمتی بگشای در امید به رویش چنین فراز مکن