مکن مکن لب مارا به شکوه باز از وحشی بافقی غزل 328

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن

1 مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن زبان کوته ما را به خود دراز مکن

2 مکن مباد که عادت کند طبیعت تو بد است این همه عادت به خشم و ناز مکن

3 پر است شهر ز ناز بتان نیاز کم است مکن چنانکه شوم از تو بی نیاز، مکن

4 من آن نیم که بدی سر زند ز یاری من درآ خوش از در یاری و احتراز مکن

5 به حال وحشی خود چشم رحمتی بگشای در امید به رویش چنین فراز مکن

عکس نوشته
کامنت
comment