هله نومید از جلال الدین محمد مولوی غزل 765

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

هله نومید نباشی که تو را یار براند

1 هله نومید نباشی که تو را یار براند گرت امروز براند نه که فردات بخواند

2 در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند

3 و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند

4 نه که قصاب به خنجر چو سر میش ببرد نهلد کشته خود را کشد آن گاه کشاند

5 چو دم میش نماند ز دم خود کندش پر تو ببینی دم یزدان به کجا هات رساند

6 به مثل گفتم این را و اگر نه کرم او نکشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند

7 همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند

8 دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش به که ماند به که ماند به که ماند به که ماند

9 هله خاموش که بی‌گفت از این می همگان را بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند

عکس نوشته
کامنت
comment