-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هله نومید نباشی که تو را یار براند گرت امروز براند نه که فردات بخواند
2 در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند
3 و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
4 نه که قصاب به خنجر چو سر میش ببرد نهلد کشته خود را کشد آن گاه کشاند
5 چو دم میش نماند ز دم خود کندش پر تو ببینی دم یزدان به کجا هات رساند
6 به مثل گفتم این را و اگر نه کرم او نکشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
7 همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
8 دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش به که ماند به که ماند به که ماند به که ماند
9 هله خاموش که بیگفت از این می همگان را بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند