1 سودی نکند فراخنای بر و دوش گر آدمیی عقل و هنرپرور و هوش
2 گاو از من و تو فراختر دارد چشم پیل از من و تو بزرگتر دارد گوش
1 هر که مجموع نباشد به تماشا نرود یار با یار سفرکرده به تنها نرود
2 باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
1 نه سام و نریمان و افراسیاب نه کسری و دارا و جمشید ماند
2 تو هم دل مبند ای خداوند ملک چو کس را ندانی که جاوید ماند
1 ای که شمشیر جفا بر سر ما آختهای دشمن از دوست ندانسته و نشناختهای
2 من ز فکر تو به خود نیز نمیپردازم نازنینا تو دل از من به که پرداختهای
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم