نشود جاه و حشم شهرت خام دل از بیدل دهلوی غزل 214

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

نشود جاه و حشم شهرت خام دل ما

1 نشود جاه و حشم شهرت خام دل ما این نگینها متراشید به نام دل ما

2 ذره‌ای نیست‌که بی‌شور قیامت یابند طشت‌نه چرخ فتاده‌ست ز بام دل ما

3 نشئهٔ دورگرفتاری ما سخت رساست حلقهٔ زلف‌که دارد خط جام دل ما

4 صبح هم با نفس ازخویش برون می‌آید که رسانده‌ست بر افلاک پیام دل ما؟

5 عالمی را به درکعبهٔ تحقیق رساند جرس قافلهٔ صبح خرام دل ما

6 برهمین آبله ختم است ره‌کعبه ودیر کاش می‌کردکسی سیر مقام دل ما

7 به‌سخن‌کشف معمای عدم‌ممکن نیست خامشی نیز نفهمیدکلام دل ما

8 رنگها داشت بهارمن وما لیک چه سود گل این باغ نخندید به‌کام دل ما

9 انس جاوید دگر ازکه طمع باید داشت دل ما نیز نشد آنهمه رام دل ما

10 داغ محرومی دیدار ز محفل رفتیم برسانید به آیینه سلام دل ما

11 نام صیاد پرافشانی عنقا کافیست غیر بیدل‌گرهی نیست به دام دل ما

عکس نوشته
کامنت
comment