- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نشود اینکه ز دل اشک جگرگون نرود طفل آراسته از خانه برون چون نرود
2 کام دل رم کند اما بطلب رام شود راه اگر گم شود از بادیه بیرون نرود
3 رخصت بادیه گردی ز کجا خواهد یافت اشک ما گر بسر تربت مجنون نرود
4 شب خیال تو چنان بر سر دل می آید که کسی بر سر دشمن بشبیخون نرود
5 ما بر آئینه دشمن نپسندیم غبار آه ما صافدلان جانب گردون نرود
6 گریه در اول عشقست نشان خامی زخم ما تا نشود کهنه از او خون نرود
7 آه سرگشته که در سینه ما می پیچد گردبادیست که از خانه بهامون نرود
8 رازدار آمده ای با همه بی پروائی که سخن از دهن تنگ تو بیرون نرود
9 می رود از سر مخمور برون فکر شراب ولی از یاد کلیم آن لب میگون نرود