- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از غمی شکوه نکن تا غم دیگر ندهند از لب خشک مگو تا مژه تر ندهند
2 خوبرویان چو نشینند در ایوان غرور منصب آینه داری بسکندر ندهند
3 در دیاری که رهائی زاسیری مرگست صید تا لایق کشتن نشود سر ندهند
4 خط آزادی ما از غم دوران که دهد ساقیان باده اگر تا خط ساغر ندهند
5 حاجت از فقر طلب روی طلب گر داری که زیک در دهدت آنچه ز صد در ندهند
6 گرچه خود گشته زن حرص و طمع می گوید مفتی شهر که یکزن بدو شوهر ندهند
7 جامه عرض نکویان چو درد نتوان دوخت زانکه پیراهن گل را برفوگر ندهند
8 از سخن غیر زیان نفع سخنور نبود بصدف جوهریان قیمت گوهر ندهند
9 در دیاریکه بود گردش آنچشم کلیم نسبت فتنه ببدگردی اختر ندهند