1 عجز نپسندید از ما شکوهٔ قاتل بلند جز مژه گردی نشد از کوشش بسمل بلند
2 هستی موهوم ما در حسرت ایجاد سوخت سایهواری هم نگردیدیم ز آب و گل بلند
3 باعث آزادی سرو است یأس بیبری دستگاه آه باشد در شکست دل بلند
4 مایهٔ شکر و شکایتهای ما کم فرصتی است نیست جزگرد نفس ازشخص مستعجل بلند
5 چون به آسایش رسیدی شعلهٔ دل مرده گیر از جرس مشکل که گردد ناله در منزل بلند
6 جاه را با آبروی خاکساریها مسنج نیست ممکن گردن موج از سر ساحل بلند
7 چشم اهل جود اگر میداشت رنگی از تمیز اینقدر هرگز نمیشد نالهٔ سایل بلند
8 پای از خود رفتن ما بود سر برداشتن موج بیتمکین ما زین بحر شد غافل بلند
9 ما ز صد دیوان به یک مصرع قناعت کردهایم نشئهٔ صهبا چه دارد فطرت بیدل بلند