- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به ترانهٔ ندیمان نتوان ربود ما را چو بود غم تو در دل ز طرب چه سود ما را
2 بنما رخ و هماندان که نماند کس به عالم چه کسیم ما که باشد عدم و وجود ما را
3 به نوید آب حیوان دل مرده بازمانَد تو ز عمر و حسن برخور که هوس غنود ما را
4 مشکن عیار عاشق به قیاس فهم دشمن بدو نیک ما چه داند که نیازمود ما را
5 به نظارهٔ تو دود از دل عاشقان برآمد چو سپند سوخت اکنون چه غم از حسود ما را
6 سر فتنه داشت امشب خود ما رقیب و رندی به شراب و ساقی کس طمعی نبود ما را
7 چو نوای نی فغانی دم جان گداز دارد که در آتش محبت فگند چو عود ما را