- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ندارد ساز این محفل مخالف پرده آهنگی چمن فریاد بلبل میکند گر بشکنی؟نگی
2 از این کهسار مگذر بیادب کز درد یکرنگی پری در شیشه نالدگر بگردد پ ری سنگی
3 به غفلت دادهای آرایش ناموس آگاهی گریبان میدرّد آیینه گر بر هم خورد رنگی
4 فسردن تا به کی ای بیخبر گردی پر افشان کن تو هم داری به زیر بال طاووسانه نیرنگی
5 چو شمع خامسوز از نارساییهای اقبالت ته پامانده جولانی به منزل خفته فرسنگی
6 غنا پروردهٔ فقرم خوشا سامان خرسندی کز اقبالش توان در خاک هم زد کوس اورنگی
7 جهان حرف افسون مخالف بر نمیدارد جنون و هوش و عقل و بیخودی هر نامی و ننگی
8 به این جرات تلاش خلق و شوخیهای تدبیرش به خود خندیدنی دارد جنون جولانی لنگی
9 سحر گاهی نوای نی بهگوشم زد که ای غافل نفسها ناله گردد تا رسد سازی به آهنگی
10 در تن گلزار آخر از فسون فرصت اندیشی فسردیم و نبستیم آشیانی در دل تنگی
11 ز رمز صورت و معنی دل خود جمع کن بیدل بهار اینجاست سامانش درون بویی برون رنگی