- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا گر به جاوید؟ عمری دهند سپس بر سرم، تاج شاهی نهند
2 همانا شود، ز آن من کشوری در آید به فرمان من لشکری
3 یکی تخت زر، زیر پایم نهند به نیکوترین قصر، جایم دهند
4 دو صد دختر مهوش گلعذار بگردند دائم مرا در کنار
5 به عشرت گذارند، ایام من بنوشند بس باده بر نام من
6 همین گونه ام با همین دستگاه گذارند و بس بگذرد سال و ماه
7 همه مردم صاحب بخت و جاه به حسرت نمایند بر من نگاه
8 کسی گر بگوید، در آن گیر و دار به من: کای بهین طالع بخت یار؟!
9 تو کانقدر عیش و خوشی دیده ای سزد گر جهان را پسندیده ای
10 بدو گویم ایدر خوشی چیست؟ هیچ خوشی چیست جز ناخوشی، نیست هیچ
11 همین این همه برگ و ساز و طرب که بوده مرا دائما روز و شب
12 همین بارگاه و همین اقتدار همین وضع پاینده استوار
13 همین کامیابی هر روز و شب همین روز و شب، بانگ عیش و طرب
14 نیرزد به آن دم، که دل آرزو به چیزی نمود و نشد، زآن او!