نسزد به وضع فسردگی ز بهار از بیدل دهلوی غزل 875

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

نسزد به وضع فسردگی ز بهار دل مژه بستنت

1 نسزد به وضع فسردگی ز بهار دل مژه بستنت که ‌گداخت جوهر رنگ و بو به فشار غنچه نشستنت

2 مکش ای حباب بقا هوس، الم ستمگری نفس چقدر گره به دل افکند خم و پیچ رشته گسستنت

3 به تکلف قدح هوس سر وبرگ حوصله باختی نرسیده نشئهٔ همتی ز ترنگ ذوق شکستنت

4 چه نمود فرصت بیش وکم‌که رمیدی از چمن عدم ننشست رنگ تاملی چوشراربرزخ جستنت

5 تو نوای محفل غیرتی ز چه روفسردهٔ غفلتی نفسی‌ که زخمه به تار زد که نبود اشارهٔ رستنت

6 همه دم ز قلزم‌ کبریا تب شوق می‌زند این صلا که فریب موج گهر مخور ز دو روزه آبله بستنت

7 چه وفاست بیدل سخت‌جان‌ که دم جد‌‌ایی دوستان جگر ستمزده خون شود ز حیای سینه نخستنت

عکس نوشته
کامنت
comment