- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دگر گفت کی پهلو دلپذیر به سالی جوان و به اندیشه پیر
2 سواری شنیدم که چون برنشست شد از دست وافتاد بر سر نشست
3 سخن گوید او هیچ تو نشنوی بگوید همین تازی وپهلوی
4 به میدان چو خورشید چون دم زند همه گوهر افشاند از لب زند
5 زبانش به پیری نگوید سخن مراین داستان را توپاسخ بکن