الهی مران کسی را که خود خواندی، ظاهر مکن جُرمی را که پوشیدی، کریما میان ما و تو داور تویی، آن کن که سزاوار آنی نه آن چنان که سزاوار ماست. ,
الهی در ذات بی نظیری در صفات بی مانندی و گناهکاران را آمرزگاری و ایشانرا راز داری زیبا صنع و شیرین گفتاری دانای راز ها، عالم اسرار و معیوبان را خریداری، درمانده را دستگیر وبیچاره را دستیاری. ,
2 ای مونس دیده با ضمیرم یاری اندر دل من نشستهٔ بیداری
الهی هر چه دادی نشان است و آیین فرداست و آنچه یافتیم پیغام است و خلعت بر جاست. خدایا نشانت بیقراری دل و غارت جان است و خلعت وصال در مُشاهدهٔ جلال. ,
2 روزی که سر از پرده برون خواهی کرد دانم که زمانه را زبون خواهی کرد
الهی از کُشتهٔ تو خون نیاید و از سوختهٔ تو درد، کُشتهٔ تو بکُشتن شاد است و سوختهٔ تو بسوختن خوشنود ,
1 یارب دل پاک و جان آگاهم ده آه شب و گریه سحرگاهم ده
2 در راه خود اول ز خودم بیخود کن بیخود چو شدم ز خود بخود راهم ده