-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درا تا سیل بنشانم ز دیده گهر در پایت افشانم ز دیده
2 بیا از گرد ره در دیده بنشین که گرد راه بنشانم ز دیده
3 مگر دان سر ز من تا خون چشمم سوی دل باز گردانم ز دیده
4 چنان بر دیده بندم نقش رویت که نقش خلد برخوانم ز دیده
5 گه از بازوی و ران سازم کنارت گهی بازوی خون رانم ز دیده
6 چو آئی سوی خاقانی دم نزع به دید تو دود جانم ز دیده