- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دی نگاری دیدم اندر راه چون بدر منیر کز برون گل بود و مشک و از درون می بود و شیر
2 رخ چو آب اندر شراب و تن چو خز اندر سمن لب چو لعل اندر نبات و پر چو سیم اندر حریر
3 دست و بازو چون بلور و عارض و دندان چو در زلف و ابرو چونکمان و غمزه و بالا چو تیر
4 دلبری بس دلستان و شاهدی بس دلربا نازکی بس دلفریب و چابکیبس دلپذیر
5 من درو چشمیزدم چونانکه بیشرمان زنند او زشرم آتش پراکند از بر بدر منیر
6 چون بیامد گفتم ای کرده دلم زیر و زبر جور بر آن کت همی بیرون فرستد خیر خیر
7 ماه برگیرد بدان زلف کمندت چون کمر حور درگیرد بدان گرد سمندت چون عبیر