- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟ دلم را شربتی سازی ز لعل چاشنی دارت؟
2 دل از دستم برون بردی که با ما سر در آری تو بما سر در نیاوردی و سرها رفت در کارت
3 گمان بردم که: میجوید دلت وصل مرا، لیکن مرا کمتر بجویی تو، که میجویند بسیارت
4 هم امروز از جهان دیدن فرو بندم دو بینایی اگر دانم که: فردا من نخواهم دید دیدارت
5 سرم را میکنی پر شور و بردل مینهی منت دلم را میکشی در خون و برجان مینهم بارت
6 ز روی راستی با تو ندارد سرو مانندی که: گر در بوستان آیی، بمیرد پیش رخسارت
7 گل وصلی به دستم چون نمیآید چه بودیار کسی بودی که برکندی ز پای اوحدی خارت؟