-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نگفتم: کین چنین زودت به جان اندر بکارم دل؟ کشی از خط مهرم سر، کنی از غم فگارم دل
2 دلم ار خواستی، جانا، به حجت میدهم خطی کزان تست جان من، گرت فردا نیارم دل
3 نهم جان بر سر دل، چون دلم را یاد فرمودی که تا در تحفه آوردن نباشد شرمسارم دل
4 دلم تنگست، از آن چندین تعاون میکنم، ورنه فدای خاک پای تست، اگر باشد هزارم دل
5 اگر چشم تو این معنی به زاری گوش میکردی برین صورت چرا بودی نزارم چشم و زارم دل؟
6 چو گفتم: در میان تو بپیچم چو کمر دستی شدی در تاب و دربستی به زلف تابدارم دل
7 دلم را پار برد آن زلف و زان امسال واقف شد چون امسال آشنا میشد، چرا میبرد پارم دل؟
8 چو در سیل زنخدانت کشیدم دست بوسیدن کشیدی از کفم دست و کفایندی چو مارم دل
9 اگر بر آسمان باشی بزیر آرم چو مهتابت دمی کندر دعای شب بر آن بالا گمارم دل
10 نخواهی یاد فرمودن ز حال اوحدی، لیکن ز من یاد آوری، دانم، که پیشت میگذارم دل
11 به جان پروردهام دل را ز بهر کار عشق تو چو گشتی فارغ از کارش نمیآید به کارم دل