عارت آمد که دمی قصهٔ از اوحدی مراغه‌ای غزل 845

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

عارت آمد که دمی قصهٔ ما گوش کنی؟

1 عارت آمد که دمی قصهٔ ما گوش کنی؟ قصهٔ غصه این بی‌سر و پا گوش کنی؟

2 پادشاهی تو، ازین عیب نباشد که دمی حال درویش بپرسی و دعا گوش کنی

3 چه زیان دارد؟ اگر بی‌سر و پایی روزی عرضه دارد سخنی وز سر پا گوش کنی

4 گوش بر قول حسودان مکن، ای رانه رواست که صوابی بگذاری و خطا گوش کنی

5 با تو از راستی قد تو می‌باید گفت کان چه از صدق بگویم به صفا گوش کنی

6 خلق گویند که: با او سخن خویش بگوی من گرفتم که بگویم، تو کجا گوش کنی؟

7 به خدا، گر بودت هیچ زیان گر نفسی قصهٔ اوحدی از بهر خدا گوش کنی

عکس نوشته
کامنت
comment