1 گفتم صنما پیشۀ تو ؟ گفت : ستم گفتم نگری بغمگنان ؟ گفتا : کم
2 گفتم که بزر بوسه دهی ؟ گفت : دهم گفتم بجز از بوسه دهی ؟ گفت : نعم
1 ای ماه بروی لاله رنگ آمده ای از سینه و دل حریر و سنگ آمده ای
2 گر تو بدهان و چشم تنگ آمده ای دلتنگ چرایی ؟ نه بجنگ آمده ای
1 عنبر است آن حلقه گشته زلف او یا چنبر است چنبر است آری ولیکن چنبر اندر عنبر است
2 اصل او از زنگ و بر یک اصل او سیصد شکن هر شکنجی را که بینی ز اصل او سیصد سر است
1 همیشه دانش ازو شاکرست و زر بگله از آنکه کرد مر این را عزیز و آنرا خوار