1 گفتم صنما پیشۀ تو ؟ گفت : ستم گفتم نگری بغمگنان ؟ گفتا : کم
2 گفتم که بزر بوسه دهی ؟ گفت : دهم گفتم بجز از بوسه دهی ؟ گفت : نعم
1 چو جای داد بود پادشاه دادگری چو جای نام بود شهریار ناموری
2 یمین دولت و ملکی امین ملت و دین ز ذوالجلال برحمت زمانه را نظری
1 جزوی و کلی از دو برون نیست آنچ هست جز وی همه تو بخشی و کلی همه خدای
2 من از خدای و از تو همی خواهم این دو چیز تا او ترا بقا دهد و تو مرا قبای
1 ز عشق خویش مگر زلف آن پری رخسار شکسته شد که چنین چفته گشت چنبروار
2 زره نبود و زره شد ز بس گره که گرفت شب سیاه که دید از گره زره کردار