1 مگر پرسید موسی ازخداوند که ای دانندهٔ بیمثل و مانند
2 ز خلقان کیست دشمن گیر یا دوست که هم محتاج و هم درویشِ تو اوست
3 خدا گفت او رهین نعمت ماست کسی کو سرکشد از قسمت ماست
4 کسی کز قسمت ما در نفیرست اگر روزست و گر شب در ز حیرست
1 هر چند که اهل راز میباید گشت هم با قدم نیاز میباید گشت
2 تا چند روی، چو راه را پایان نیست چون میدانی که باز میباید گشت
1 تا درین زندان فانی زندگانی باشدت کنج عزلت گیر تا گنج معانی باشدت
2 این جهان را ترک کن تا چون گذشتی زین جهان این جهانت گر نباشد آن جهانی باشدت
1 چون شدستی ز من جدا صنما مُلْتَقَى لِمْ تَرَکْتَ بِیْ نَدَما
2 حق میان من و تو آگاه است هُوَ یَکْفی مِنَ الَّذی ظَلَما
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به