1 شبنم اشکی به دل دارم ثمرها بیشتر یا ربی دارم به لب جوش اثرها بیشتر
2 خوشنوا سازی به دست روزگار افتاده است شوخی عیش پدرها از پسرها بیشتر
3 چون نباشم محرم عالم که کارم با دل است بیخبر دیوانه ای دارم خبرها بیشتر
1 فسونی خوانده چشمت شیشهها را که نرگسدان کند اندیشهها را
2 خدایا وحشیان را رام ما کن نخستین این تغافلپیشهها را
1 کسی طی می تواند کرد راه ای بیابان را که پای شوق او از سبزه نشناسد مغیلان را
2 به جایی می رسد پاکیزه گوهر گرچه در اول صدف زندان نماید قطره باران نیسان را
1 بحر عشق است و وفا گوهر پاک است اینجا کشتی چاره گران سینه چاک است اینجا
2 سیر بازار وفا محشر ارباب دل است عالم تفرقه یک دامن پاک است اینجا