1 شبنم صبح از چمن آبله دل میرود عیش عرق میکند خنده خجل میرود
2 مخمصهٔ زندگی فرصت ماکرد تنگ عیش والم هیچ نیست عمر مخل میرود
3 زبن همه نشو و نما منفعل است اصل ما درخور شاخ بلند ربشه بهگل میرود
4 تک به هوا می زند خلق زحرص بگیر گرجه به دوش نفس*رد بهل میرود
5 هرچه دمد زین بهار نشئهٔ آفت شمار در رگ گل آب نیست خون بحل میرود
6 رنج و الم هم نداد داد ثباتیکه نیست زین مرضآباد یأس دق شد و سل میرود
7 فرصتکار نفس مغتنم غفلت است آمده در یاد نیست رفته ز دل میرود
8 بیدل ازین رنگ وبو غنچهٔ دل جمع نیست قافلهٔ اتفاق ربط گسل میرود