1 خویش را اول سزاوارش کنید آنگهی جان در سر کارش کنید
2 غمزهٔ از چشم شوخش وا کشید فتنه در خوابست بیدارش کنید
3 گر ندارد از غم عاشق خبر ساغری از عشق در کارش کنید
4 پیش روی او نهید آئینهٔ در کمند خود گرفتارش کنید
5 گر بپرهیزد دل بیمار ازو شربتی زان چشم در کارش کنید
6 یابه بیماری جان تن در دهید یا حذر از چشم بیمارش کنید
7 خار منعی گر زند دل خسی بادهٔ گلرنگ در کارش کنید
8 گر نسازد با جفای دوست دل با فراق او شبی یارش کنید
9 بار عشق ار بر ندارد دوش فیض کارهای عاقلان بارش کنید