محروم باد چشم من از بابافغانی شیرازی غزل 371

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

محروم باد چشم من از گلشن وصال

1 محروم باد چشم من از گلشن وصال گر بگذرد بهار و گلم بیتو در خیال

2 گل پنج روزه ییست ولی نخل حسن تو پیوسته در برست زهی حسن بیزوال

3 دلتنگم از هوای تو ای گل بغایتی کز نکهت نسیم سحر گیردم ملال

4 در بوستان ز حیرت نخل بلند تو آگه نمی شوم که گلی هست بر نهال

5 آشفته ی جمال تو هرگز چو بلبلی ننشسته در حضور گلی با فراغ بال

6 آتش در آب چشمه ی خورشید میزند گلهای سایه پرورت از باده ی زلال

7 جانها سپند خامه ی نقاش حسن تو کز مشک سوده بر ورق گل نهاده خال

8 ای عندلیب، ناله ز بیداد گل مکن چون دم زدی ز مهر و وفا از جفا منال

9 جانسوز و دلفروز فغانی درین چمن شاخ گلیست جلوه کنان در قبای آل

عکس نوشته
کامنت
comment