1 دل افسرده هر خام جوش ما نمیداند کسی تا می ننوشد نشئه صهبا نمیداند
2 زبان جور او را هیچ کس چون من نمیفهمد بدآموز تمنا قدر استغنا نمیداند
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 بی رخت شکوه ز بخت سیهی نیست مرا لاف طاقت زده ام کم گنهی نیست مرا
2 دیده گر جلوه گه گلشن امید شود همچو نرگس سر و برگ نگهی نیست مرا
1 شد شیشه خانه باغ دل از جان سخت ما جز سنگ فتنه یار نیارد درخت ما
2 بیگانه الفتیم چه دنیا چه آخرت در خانه وجود و عدم نیست رخت ما
1 ای گلشن از بهار خیال تو سینهها برگ گل از طراوت نامت سفینهها
2 هرجا غمت رواج دهد گوهر شکست بر سنگ خاره رشک برند آبگینهها
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **