-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شد تهی از عشق سر بی باده این میخانه ماند صاحب منزل برون شد خشت و خاک خانه ماند
2 معنی انسان برفت و صورت انسان بجاست جان ز تن می از قدح شد قالب و پیمانه ماند
3 سالها شد زینچمن گلبانگ عشقی برنخواست از محبت صوت و حرف از عاشقی افسانه ماند
4 عاشق حسن مجازی عقل را در عشق باخت حسن شد سوی حقیقت او چنین دیوانه ماند
5 شمع چون آگه شدی از سوز دل پروانه سوخت سوخت شمع و داغ حسرت بر دل پروانه ماند
6 از برم رفت آن نگار و عقل و هوش از سر ببرد یادگارم ز آن پری داغ دل دیوانه ماند
7 بار جان با عشق جانان بر نمیتابید دل جان برونشد از تنم در دل غم جانانه ماند
8 بار هستی فیض بر گردن گرفت از بهر آن کاشنای دوست گردد همچنان بیگانه ماند
9 هیچکس آگه نشد از سر این بحر شگرف سوخت بس غواص را دم در صدف دردانه ماند