دمی بی عشق خوبان پری رخسار از فضولی بغدادی غزل 316

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

دمی بی عشق خوبان پری رخسار چون باشم

1 دمی بی عشق خوبان پری رخسار چون باشم بعالم بهر کاری آمدم بی کار چون باشم

2 چو دیده ام قامتش از بی خودی خود را ندانستم خدا داند بوقت دیدن رفتار چون باشم

3 شدم در تنگنای دهر بیزار از دل و از جان جدا از یار در یک خانه با اغیار چون باشم

4 مکن از نالهای زار دور از بزم او منعم نیم در بزم او بی نالهای زار چون باشم

5 منم چون عکس بر مرآت هستی بی شعور از خود وجود من ز دیدارست بی دیدار چون باشم

6 رقیبان را نمی خواهم که بینم چون کنم یارب رقیبان همدم یارند من بی یار چون باشم

7 ندارم صبر بی رویش نخواهم رفت از کویش فضولی عندلیبم بی گل و گلزار چون باشم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر