خطت دمیدو هنوزت سری ز ناز گرانست از حکیم سبزواری

حکیم سبزواری

حکیم سبزواری

حکیم سبزواری

خطت دمیدو هنوزت سری ز ناز گرانست

1 خطت دمیدو هنوزت سری ز ناز گرانست که بر رخ تو خط بندگی ساده رخانست

2 فتاده سلسله بر پای دل درآن خم گیسو خوش آن دلی که دراین حلقهاش سری بمیانست

3 ز دست دوست دشمن نوازچون نخورم خون که نیست با من مسکین چنانکه بادگرانست

4 چوباد عمر گذشت و مرابخاک ره او هنوز دیدهٔ امید باز و دل نگرانست

5 چونقطه دایره محنتم محیط چو پرگار بدور من غم دوران مدام در دورانست

6 ز داغ هجر چنانم که گر بباغ جنانم بدیده هر سر برگیش بی تو نوک سنانست

7 کند کمان بکمین زه زهی سعادت صیدی که شوخ غمزه و ابروی اوش تیر و کمانست

8 رسید موسم اردی بهشت ساقی گلرخ بیار بادهٔ گل فام اگرچه خود رمضانست

9 گدای پیر مغان راز خسروی چه تفاخر که ملک و شوکت شانس بدیده شوکه نشانست

10 خدایرا مددی خضر راه وهادی اسرار دلیل راه شو اورا که او ز نو سفرانست

عکس نوشته
کامنت
comment